جدول جو
جدول جو

معنی ابن روح - جستجوی لغت در جدول جو

ابن روح(اِ نُ)
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی. وفات 326 یا 329 ه. ق. اصلاً ایرانی از نژاد نوبخت معروف منجم منصور دوانیقی. و شجرۀ نسب او معلوم نیست بچه طریق بنوبخت می پیوندد. او باعتقاد امامیه نائب سوم امام دوازدهم بود (از سال 305 تا سال 329 یا 326). ابن روح را حامد بن عباس وزیرمقتدر خلیفۀ عباسی بتهمت مراوده با قرامطه محبوس کرد اتفاقاً در سال 317 امراء بغداد بشوریدند و دو روز مقتدر از خلافت خلع و بار دیگر باین مقام بازگشت، حسین بن روح در این فترت از زندان رهائی یافت و دیگر مقتدر متعرض او نگردید. مردی از معاریف شیعه موسوم به ابن ابی عزاقر شلمغانی مذهبی نو اختراع کرده بود و بحلول و اتحاد معتقد بود و دعوی میکرد که خدا در او حلول کرده و بهشت عبارت از معرفت به امام و دوزخ مثال جهل به اوست و امثال این سخنان. حسین بن روح از اقوال او تبرّی جست و توقیعی بر لعن او نشر کرد. و شلمغانی را در سال 322 بکشتند. رجوع شود به تاریخ ابن اثیر وقایع سال 322 و تاریخ ابن خلکان (ترجمه حسین بن منصور حلاج) و مجالس المؤمنین و احتجاج و منتهی المقال
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبک روح
تصویر سبک روح
بی تکلف، بی تکبر، چست و چالاک
خوشحال، شاد، خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، خندنده، شکفته، خنده ناک، خنده رو، ضحوک، ضاحک، منبسط، خندناک، خنداخند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ)
محمد بن ایوب اندلسی غافقی. مقری و محدث. او از فقهای مالکی است و وفات وی به سال 608 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(قَ ضِ)
گرفتن جان. قبض جان. جان برداشتن. (ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
کنایه از مردم ظریف. (برهان) (مهذب الاسماء) (رشیدی) (آنندراج). مرد لطیف و ظریف. (غیاث). آنکه جسم او در لطافت مثل روح شده باشد و در طیر و سیر مانند روح بود. (آنندراج) :
چو ریگست تیره گرانسایه نادان
چو آبی است روشن سبکروح دانا.
خاقانی.
گرانسایه زیر سبک روح بهتر
چو سنگ سیه زیر آب مصفا.
خاقانی.
غلام آن سبکروحم که سر بر من گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد.
سعدی (طیبات).
آن بار که گردون نکشد یار سبکروح
گر بر دل عاشق بنهد بار نباشد.
سعدی (طیبات).
بنوش می که سبکروحی و لطیف اندام
علی الخصوص در آن دم که سر گران داری.
حافظ.
آن سبکروحم که میگیرم جهان را در بغل
هم چو خون گرمی که گیرد آشنا را در بغل.
آقارضی (از آنندراج).
، تیزدل. زیرک: علامی ّ، سبکروح تیزفهم. (منتهی الارب) :
هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم
هم سبکروح بفضل و هم سبکروی بجاه.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 359).
، خندان و شکفته. (برهان) (آنندراج) : هش ّ، مرد شادمان و تازه روی و سبکروح. (منتهی الارب) :
بگاه صلح سبک روی تر ز حلم شجاع
بروز حرب گرانمایه تر زخشم حلیم.
ابوالفرج رونی.
، بی تعلق و تکلف. بی کبر و عناد. (برهان) (غیاث) (آنندراج) ، مقابل گران جان. (انجمن آرا) ، مرد سبکرفتار و چست و چالاک در هر کار. (غیاث). چست. (منتهی الارب) :
باد سبکروح بود در طواف
خود تو گران جان تری از کوه قاف.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوعلی حسن بن عضدالدوله. از امیرزادگان بنی هود اسپانیا. مولد او مرسیه به سال 624 هجری قمری وی در علوم فلسفی و ادبی و تصوف بارع بود و میان تصوف و فلسفه جمع کرد چنانکه ابن رشد بین حکمت و شرع. عاقبت بمشرق شد و پس از ادای فریضۀ حج در حجاز و یمن و شام بنوبت روز میگذاشت تا697 به دمشق درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
موضعی در ((راست آب پی کوچک)) در سوادکوه مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 115 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ رَ)
شهاب الدین ابوالعباس احمد بن فرح بن احمد لخمی اشبیلی شافعی. مولد او به اشبیلیه به سال 625 ه. ق. و در 646 اسیر فرنگ شد، و از آنجا بگریخت و به مصر و شام رفته بفراگرفتن علم و ادب پرداخت و پس از آن در شهر دمشق اقامت گزید و در جامع اموی بتدریس اشتغال ورزید و آنگاه که مشیخت دارالحدیث نوریه بدو عرضه کردند از قبول سر باززد. او را شاگردان بسیار در حدیث بود مانند دمیاطی و نابلسی و یونینی و برزالی و مقاتلی. وفات او در 699 بوده است. او را قصیده ای است به نام منظومۀ ابن فرح مشتمل بر بیست بیت و در آن اصطلاحات محدثین را بکار برده است و مطلع آن این است:
غرامی صحیح و الرجا فیک معضل
و حزنی و دمعی مرسل و مسلسل
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
جمال الدین ابوالحسن یحیی بن عیسی بن ابراهیم مصری. ادیب و شاعر. مولد او بشهر اسیوط592 ه. ق. وی از پیوستگان ملک صالح ایوبی بود، چندی در شام مقام وزارت و در جنگهای صلیبی مداخله داشت و پس از مرگ ملک صالح بقاهره رفت و در سال 649 بدانجا درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ وا)
کنیت عثمان بن عفان، خلیفۀ سیم. و اروی نام مادر اوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صُ)
آفتاب.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالفضل عمر بن مسعده وزیر، مأمون بواسطۀ دها و تدبیر نزد خلیفه مکانتی داشته و عموزادۀ صولی ابراهیم بن عباس شاعر مشهور است و در سال 217 ه. ق. بشهر اذنه درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وا)
شغال. شگال. کلب برّی. شار. ابووائل. داءلان. تور. ذئب الارمن. توره. (مهذب الاسماء). گال. اهمر. چغال. چغّال: پس آن سال بزمین عجم شگال پدید آمد، آن کجاابن آوی خوانند و اندر زمین عجم هرگز آن نبوده بود، بزمین ترکستان بودی. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). ج، بنات آوی
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
بلا. سختی. (منتهی الارب). ج، بنوبرح
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ رَ)
ابومنصور محمد بن محمد بن محمد بن سعد بن عبدالله (517-567 ه. ق.). فقیه شافعی. اصلاً از مردم خراسان. مولد او طوس. در اواخر عمر به بغداد رفته است و علم فقه را در نیشابور یا هرات نزد محمد بن یحیی نیشابوری آموخته، چندی در مدرسه بهائیۀ بغداد نزدیک نظامیه تدریس میکرد و در جامعالقصر حلقۀ مناظره ای داشت که علما و اعیان علم بدانجا گرد می آمدند. و روز پنجشنبۀ 16 رمضان در بغداد درگذشت و خلیفه مستضی ٔ خود بنماز او حاضر شد. کتاب موسوم به المقترح فی المصطلح در علم خلاف از اوست. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ / اِ نُ بُ رَ)
کلاغ. غراب. زاغ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَرْ را)
کنیت دو برادر از رجال دولت عباسی: 1- علی بن عیسی بن داود. (رجوع به ابوالحسن علی بن عیسی بن داود شود). او از سال 300 ه. ق. تا چهار سال وزارت خلیفه داشت و در آن مدت بجرح و تعدیل خراج و ارتفاعات پرداخت لکن بعلت تقلیل صلات و مشاهرات، سپاهیان بدشمنی او برخاستند و ازاینرو در سال 304 معزول و محبوس گشت. در 308 خلیفه باز او را بقبول منصب وزارت خواند و او نپذیرفت. و در 311 و 312 گرفتار حبس و نفی گردید. و کرت دیگر به سال 314 بمقام وزارت ارتقا یافت و دو سال وزارت راندو در 316 مستعفی شد. پس از آن دو بار الراضی بالله منصب پیشین او را بدو دادن خواست و او امتناع ورزید. 2- عبدالرحمن بن عیسی. او در خلافت راضی به سال 324 ه. ق. سه ماه وزیر بود و آنگاه که برادر او علی را بازداشتند او را نیز محبوس و مصادره کردند. باز در عهد متقی بی نام وزارت متصدی همه اعمال دیوانی بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَ)
ابوعمران موسی بن رباح. متکلم بر مذهب ابوعلی. او نزد علی بن ابی بکر اخشید و علی الصیمری و غیر آن دو از متکلمین دانش کلام فراگرفته و ابن الندیم گوید در این زمان (377 ه. ق.) او به مصر در سن 80 سالگی حیات دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَبْ بَ)
ابوالحسن علی بن سهل ربن طبری. طبیب یهودی. ربن که بدو منسوب است لقب سهل است که از احبار یهود بود و ابن ربن علی به طبرستان در خدمت ولاه آنجا از قبیل مازیار بن قارن و دیگران بسر میبرد و علم حکمت و طبیعیات آموخته بود و بواسطۀ فتنه ای که در آنجا افتادنفی شده بری آمد و محمد بن زکریای رازی از او استفادات بسیار کرد. آنگاه از ری بسرمن رأی رفته ومعتصم خلیفه اسلام آورد و از ندمای خلیفه گردید. او را تصنیفات بسیار است، ازجمله: فردوس الحکمه. تحفهالملوک. کنّاش الحضره. منافع اطعمه والاشربه والعقاقیر. (قفطی)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رَ)
ابوالعباس بصری. خلیفۀ قاضی به بصره. از فقهای شافعی. ازاوست: کتاب علل الشروط. کتاب الشروط. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ رُ)
ابوالولید محمد بن احمد بن رشد، معروف به حفید. یکی از حکمای مشهور اسلام. مولد او قرطبه. از دیرباز اجداد او در این شهر از قضات عالیرتبه بوده اند. جد او محمد نیز کنیت ابوالولید داشته است و در دورۀ مرابطین مشهورترین قاضی عصر خویش و قاضی القضات تمام ناحیت اندلس بوده است و در کتاب خانه سلطنتی پاریس مجلدی ستبر جامع فتاوی او موجود است. مولد محمد در 450 ه. ق. و وفاتش به سال 520. احمد پسر محمد و پدر صاحب ترجمه نیز همان مقام داشته است. ابن رشد به سال 520 در قرطبه بزاد و در جوانی علم خلاف و فقه بیاموخت و در هر دو دانش براعت یافت و برخلاف دیگر فقها که عادتاً خروج از فن خویش روا نمی دارند فقه و خلاف او را اقناع نکرد و با ولعی تمام نزد ابوجعفر هارون ترجیلی بتحصیل طب و ریاضی و علوم فلسفی پرداخت. در این وقت در مغرب انقلابی خطیر پیش آمد و آن عبارت از برافتادن خاندان مرابطین به دست موحدین بود و ظاهراً ابن رشد و دوستان او مانند ابومروان بن زهر طبیب و ابوبکر بن طفیل منظور نظر سلسلۀ جدید گردیدند. ابن رشد در 548 بمراکش میزیسته و شاید بسفارت یا مأموریتی بدانجا رفته است و در 565 بی شبهه در اشبیلیه منصب قضا داشته چه خود او در آخر شرح کتاب الحیوان ارسطو گوید این کتاب را به 565 در اشبیلیه بپایان رسانیدم و در فصل چهاردهم همین کتاب چون اعتذاری، می آورد که اگر خلط و لبسی در این شرح روی داده باشد سبب کثرت مشغله و دوری از وطن ونبودن نسخ متعدده برای تصحیح متن است، و در آخر کتاب طبیعیات که هم به اشبیلیه در رجب سال مزبور بانجام رسانیده همین معنی را تکرار کرده است و از عبارات فوق پیداست که اقامت او در اشبیلیه اقلاً دو سال کشیده است. در شرح کائنات الجو از زلزلۀ 566 قرطبه خبر میدهد و میگوید من در این وقت به اشبیلیه بودم و کمی بعداز آن بقرطبه بازگشتم و معلوم است که بیشتر کتب مشهور خویش را در همین مدت تألیف کرده است. در آخر مقالۀ اول مختصر المجسطی گوید از قناعت به نقل اشکال عمده و لابدمنه ناگزیرم چه در این وقت مردی را مانم که آتشی به خانه او درافتاده، او همانقدر زمان دارد که چیزهای گرانبها و ضروری حیات خویش را بیرون برد. درخاتمۀ شرح اوسط کتاب خطابه و مابعدالطبیعه می آورد که آنرا در 570 بانجام رسانیدم در نهایت ماندگی و ابتلای به بیماری خطیر و تعجیل کردم تا ناتمام نماند و وعده میدهد که اگر خدای تعالی توفیق داد شرحی مفصلتر بر کتابهای ارسطو بنویسد، و خداوند این توفیق را چنانکه میدانیم بدو ارزانی فرمود. و چنین مینماید که درضمن مشاغل گاهی بسفرهای عدیده نیز مجبور شده است چنانکه در کتاب مقاله فی الجرم السماوی گوید آنرا به 574 در مراکش بپایان رسانیدم و در کتاب الهیات مینویسد در 575 به اشبیلیه آنرا ختم کردم. در 578 یوسف بن عبدالمؤمن موحدی او را به مراکش خواند و بجای ابن طفیل که پیر و ناتوان شده بودطبیب خاص خویش کرد و چندی بعد قضای شهر قرطبه داد. ابن رشد نزد یعقوب بن یوسف ملقب به المنصور که در 580جانشین پدر شد نیز وجاهت تام داشت لکن در این وقت بسن کهولت رسیده و انزوا گزیده و اوقات خویش بتألیف کتب بزرگ و مبسوط خود حصر کرد. آنگاه که منصور برای تحشید جیش و جنگ با ادفونش ملک قشتاله و لیون به قرطبه آمد چیزی از احترام و اعزاز ابن رشد فرونگذاشت. معهذا صفای سالهای آخر این مرد بزرگ بمعادات و بدخواهی حسّاد مکدر گشت. در این وقت ابن رشد و سایر حکمای وقت بمخالفت اسلام متهم گشتند و از اینرو اعتبارات وحیثیات او از میان بشد و منصور او را به الاشانه نزدیک قرطبه نفی و بدانجا شهربند کرد و در این وقت سن او از هفتاد می گذشت، این شهر در دورۀ مرابطین مسکن یهود بود و افسانۀ بی اساس پناهنده شدن ابن رشد به یهود و اقامت در خانه شاگرد خویش موسی بن میمون یهودی از اینجا نشأت کرده است لکن باید دانست که نیم قرن پیش از زمان نکبت ابن رشد، یهودیان از مغرب نفی و طردشده بودند و به عصر موحدین در تمام قلمرو مسلمین اسپانیا تظاهر بمذهب یهود میسر نبود و از طرف دیگر موسی بن میمون سی سال پیش از این تاریخ به مصر مهاجرت کرده بود و به اقرب احتمالات تلمذ موسی بن میمون نیز نزد ابن رشد صحیح نمی نماید. ابن ابی اصیبعه برای خشم منصورنسبت به او دو علت خاص نقل میکند و میگوید این دو امر را ابومروان باجی دستاویز و بهانۀ اعمال نیات سوء خویش نسبت به او کرد، یکی اینکه ابن رشد در مخاطبات خویش بمنصور ’اسمع یا اخی’ میگفت و دوم اینکه در شرح کتاب الحیوان آنجا که از زرافه بحث میکند آورده بود که من این حیوان را نزد پادشاه بربر دیدم و مراد او سلطان مراکش بود. و این دو بر طبع پادشاه گران آمدمعذلک باید گفت تعصب خشک و حمیّت جاهلیت موحدین محتاج این بهانه ها نبود چنانکه بگفتۀ ابن ابی اصیبعه (در ترجمه ابوبکر بن زهر) آنگاه که منصور تدریس فلسفۀیونان را منع کرد جمله کتب منطقی و فلسفی که در کتابفروشیها و خانه های شخصی بود بغصب بگرفتند و بسوختند. عاقبت ابن رشد بمیانجی گری چند تن از بزرگان اشبیلیه مورد عفو و عطوفت سلطان گردید و بار دیگر بدربار مراکش راه یافت و در 9 صفر 595 ه. ق. بسن هفتادوپنج سالگی بدان شهر درگذشت. ابن رشد باتفاق، یکی از بزرگترین علمای عالم اسلام و ادق ّ شرّاح کتب ارسطو و جامع همه علوم وقت خویش و یکی از دانشمندان کثیرالتصنیف اسلامی است. شهرت او در طب گذشته از دیگر تصنیفات او در این فن، ناشی از کتاب معروف او موسوم به کلیات است. این کتاب به لاتینیه نقل و چندین مائه در مغرب مورد استفادۀ اطبا بوده است. از کتاب مختصر المجسطی او بخط عبری نسخ کثیره در کتابخانه های اروپا موجود است. در این کتاب همه جا ابن رشد پیرو نظام بطلمیوس مینماید لکن در شرح مابعدالطبیعه مانند صاحب خویش ابن طفیل بر اصل فلک خارج مرکز و تدویر معترض است و با اینکه اصلی دیگر بجای آن نیاورده گوید این دو فرض دور از حقیقت و غیرطبیعی است. دیگر از علل شهرت ابن رشد شروح و تحقیقاتی است که راجع بکتب و مطالب ارسطو کرده است. ابن رشد به زبان یونانی و سریانی آشنا نبوده و نقل و اصلاح جدیدی نیز برای او بعمل نیامده است چنانکه در مطاوی شروح خویش غالباً از اغلاق و ابهام ترجمه ها شکایت میکند. غالب کتب ارسطو را ابن رشد شرح کرده و برای پاره ای از آن کتب دو یا سه شرح دارد که بعضی را شرح وجیز و بعضی را متوسط و بعضی را شرح کبیر نامند. شروح متوسط زماناً مقدم بر شروح کبیره است چه در متوسطات گاهی توضیح مسئله را بشرح کبیری که در نظر دارد وعده میدهد و در پاره ای مواضع متن ارسطو را با کلمه ’قال’ شروع میکند لکن شرح و متن با یکدیگر مخلوط میشود چنانکه اگر کسی متن را جداگانه در پیش چشم نداشته باشد تمیز کلمات ارسطو را از شارح نمیتواند کرد. در شروح کبیره، به آغاز عین متن را آورده پس از آن بشرح پرداخته است. و درشروح مختصره خلاصه ای از مباحث مختلفۀ ارسطو را مجرداز عقاید قدما که در متن هست می آورد و بجای آن، عقاید مخصوص خویش و فلاسفۀ عرب را اضافه میکند و مثل این است که میخواهد در این نوع از شرح طریقۀ مشائیه را بکسانی که تعمق و تحقیق آنرا نمیخواهند، تا آنجا که میسر است بطور اختصار تفهیم کند. در رساله هائی که خود ابن رشد ماتن است و از شروح ارسطو نیست مباحث مختلفۀ متون ارسطو را در نظر گرفته و از آن اقتباس میکند و گاهی از سوق و ترتیب کلام ارسطو خارج شده و روشی استوارتر اتخاذ میکند ازجمله در رسالۀ مابعدالطبیعه پس از تشریح موضوع این علم از مقالات مختلفۀ ارسطو راجع بمابعدالطبیعه و مقالات دیگر او که بدین مباحث مربوط تواند شد بیان میکند و قبلاً مصطلحات آن علم را تعریف و سپس بترتیب، از وجود عام و مقولات و تقابل واحد و کثیر و مبادی و رابطۀ موجودات یا مبدء اول یا وجود مطلق و صفات آن و عقول فلکی و غیره بحث میکند. از انالوطیقای ثانی، طبیعیات، کتاب السماء و کتاب مابعدالطبیعۀ ارسطو هر سه شرح مختصر و متوسط و کبیر موجود است. و از منطق به استثنای آنالوطیقای ثانی (که سه شرح دارد) باضافۀ خطابه و شعر مصدّر بایساغوجی فرفوریس و نیز کتاب کون و فساد و کتاب آثار علویه دو شرح اوسط و مختصر در دست است لکن از خلقیات نیقوماخس جز شرح متوسط آن یافت نشده است و یوسف بن شمتب که در 859 ه. ق. شرحی بر خلقیات ارسطو کرده است در دیباچۀ آن گوید ابن رشد را بر این کتاب شرح کبیر نیست. و از کتاب الحس والمحسوس و از مبحث حیوان کتابهای یازدهم و نوزدهم یعنی چهار مقالۀ اعضای حیوان و پنج مقالۀ تولد و توالد حیوان فقط شرح مختصر هست لکن از ده مقالۀ راجع باحوال حیوانات و همچنین از شرح سیاست مدن او نسخه ای نمانده است و خود ابن رشد در آخر کتاب خلقیات که در 572 بانجام رسانده گوید ترجمه عربی سیاست مدن در مشرق هست لکن به اسپانیا نیامده است. علاوه بر شروح مذکوره ابن رشد شرحی بر مدینۀ افلاطون داشته لکن نسخۀ آن به دست نیست. و نیز عده کثیری تآلیف فلسفی دارد که ابن ابی اصیبعه نام آن برده و هم امروز موجود و بعض از آنها بلاتینیه ترجمه و طبع شده است که از جمله تهافت التهافت رد بر تهافت غزالی است و نسخ متعدد از ترجمه عبرانی این کتاب در اغلب کتابخانه ها وجود دارد و نیز تحقیقاتی راجع بکتاب المیزان ارسطو و تحقیقاتی راجع به مسائل طبیعی مشتمل بر تعریف هیولای اولی و حرکت و زمان و طبیعت خامسه و غیر آن که به زبان عبری با شرح موسی نربونی باقی است، و دو تحقیق راجع به عقل فعال و عقل منفعل و اتحاد عقل کلی با عقول جزئیه و تحقیق راجع به امکان یا امتناع ادراک عقول بشری صور مجرده را، و این مسئله ای است که ارسطو بحث در آن را وعده کرده لکن در هیچیک از کتب او وفای بدان دیده نشده است. و نیز مقاله فی الرد علی ابن سینا فی تقسیمه الموجودات. و فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و مناهج الادله. ابن ابی اصیبعه کتابهای دیگری از ابن رشد نام برده که ظاهراً از میان رفته است از قبیل تلخیص الالهیات لنیقولاوس. بدایهالمجتهد و نهایهالمقتصد. علت از بین رفتن متون ابن رشد خشکی و تعصب موحدین بود و بیشتر آنچه بر جای مانده آنهاست که بخط عبری نوشته شده یا به زبان عبری ترجمه شده و بدین چاره از دستبرد موحّدین مصون مانده است. ابن رشد را علاوه بر کتب فلسفی تألیفات دیگری بوده است از قبیل حواشی و نظریاتی بر عقیدۀ ابن تومرت مؤسس سلسلۀ موحدین. از ابن رشد کتب ذیل بخط و زبان عربی موجود است: تهافت التهافت. فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و الکشف عن مناهج الادله، این دو کتاب اخیر به آلمانی ترجمه شده است. حواشی برشرح اسکندر افرودیسی بر مابعدالطبیعۀ ارسطو. شرح متوسط بر شعر و خطابۀ ارسطو. شرح کبیر مابعدالطبیعه. جوامع کتب ارسطو مشتمل بر: طبیعیات، سماء والعالم، کون و فساد، آثار علویه، نفس. مابعدالطبیعه. و کتب ذیل به زبان عربی ولی بخط عبری موجود است: مختصرالمنطق. شرح اوسط بر کون و فساد. آثار علویه. نفس. شرح بر طبیعیات صغری. شرح سماء والعالم. شرح کون و فساد. شرح آثار علویه. بعض کتب دیگر او به زبان عبری و لاتینی ترجمه شده و ترجمه ها موجود اما اصل عربی آن ازمیان رفته است، و از بعض کتب دیگر او نه اصل باقی مانده است و نه ترجمه. ابن جبیر رحالۀ مشهور اندلسی رادر قدح ابن رشد، و جمله حکمای معاصر خویش باندلس و اظهار مسرت از نکبت آنان اشعاری است، از آنجمله:
بلغت امیرالمؤمنین مدی المنی
لأنک قد بلّغتنا ما نؤمّل
قصدت الی الاسلام تعلی مناره
و مقصدک الاسنی لدی اﷲ یقبل
تدارکت دین اﷲ فی اخذ فرقه
بمنطقهم کان البلاء الموکل
اقمتهم للناس یبراء منهم
و وجه الهدی من خزیهم یتهلل
وقد کان للسیف اشتیاق الیهم
ولکن مقام الخزی للنفس اقتل
و آثرت درء الحد عنهم بشبهه
لظاهر اسلام و حکمک اعدل .
و نیز او راست:
الاّن قد ایقین ابن رشد
ان ّ توالیفه توالف
یا ظالماً نفسه تأمّل
هل تجد الاّن من توالف
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
علی بن عباس بن جریح یا جرجیس. اصلاً رومی و از موالی بنی عباس است. شاعری نامی است و دیوانی بزرگ دارد. قاسم بن عبدالله وزیر معتضد از هجا و بدزبانی او پرهیز و احتراز می جست و در مجلس اوابن فراش در خشکنانه ای او را زهر خورانید و او دریافت و از مجلس برخاست. وزیر بدو گفت بکجا شوی ؟ گفت بدانجا که تو مرا فرستادی گفت چون برسیدی پدر مرا درود گوی گفت راه من بدوزخ نیفتد. وفات او به سال 284 یا 286 ه. ق. بوده است. ازابن خلکان و ابن الندیم گوید، شعر او را مسیبی روایت کرده و صولی بحروف مرتب ساخته و بار دیگر ابوالطیب وراق بن عبدوس آنرا گرد کرده و این مجموعه نزدیک هزاربیت از فراهم آوردۀ صولی بیشتر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
اسحاق بن یحیی بن سریح نصرانی، مکنی به ابوالحسین. او ظاهراًتا 377 ه. ق. حیات داشته است. (ابن الندیم). مولد او به سال 300 بوده. ابن سریح در امور دواوین و صناعت خراج و مناظرۀ عمال (استنطاق) معرفتی بسزا داشته ودر علم نحو نیز بصیر بوده. از کتابهای اوست: کتاب الخراج الکبیر. کتاب الخراج الصغیر. کتاب المؤامرات بالحضره. کتاب تحویل سنی الموالید. کتاب جمل التاریخ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
یا ابن سمج. ابوالقاسم اصبغبن محمد غرناطی. از مشاهیر ریاضیین اندلس. نشأت او بغرناطه بوده است و با اینکه در ریاضی و هیئت مخصص بوده از طب نیز بهره داشته و شاگرد مسلمه مجریطی است. او راست: کتاب المدخل الی الهندسه فی تفسیر کتاب اقلیدس. کتاب المعاملات. کتاب طبیعهالعدد. کتاب التعریف بصوره صنعه الاسطرلاب. کتاب الکبیر فی الهندسه. زیج علی احد مذاهب الهند المعروف بسندهند. وفات او بسنۀ 420 ه. ق. بغرناطه و سن اوشمسی 59 بود، در عهد جیوس بن زیری بن مناد صنهاجی
لغت نامه دهخدا
(اِنُ خَ)
ضیاءالدین ابوالحسن علی بن محمد قیسی قرطبی شاعر. وفات او بحلب در 603 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
اوزشتان بی جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبض روح
تصویر قبض روح
قبض جان: جان گرفتن جان ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک روح
تصویر سبک روح
بی تکبر، چست و چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن یوم
تصویر ابن یوم
روززاد سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن آوی
تصویر ابن آوی
شغال شگال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک روح
تصویر سبک روح
خوشحال، خندان، بی تکلف، بی تکبر، چست، چالاک، سبکسار، خوار، فرومایه، بی وقار، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
بی جان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از با روح
تصویر با روح
Soulfully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
Cheerless, Cheerlessly, Deadpan, Humdrum, Joyless, Soulless, Soullessly, Spineless, Spiritless, Spiritlessly, Tepid, Vapid, Vapidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با روح
تصویر با روح
душевно
دیکشنری فارسی به روسی